اژدودو

هر روز بچه های بیشه به صف می ایستادن تا با سرویس مخصوصشان به مدرسه بروند. اما مینی بوس مدرسه برای همه صندلی نداشت. چند نفرِ ته صف مجبور بودند تمام راه بایستند. یک روز اژدودو، اژدهای کوچولو، دیر رسید و نفر آخر صف شد. آه کشید و با خودش گفت:« حالا چی کار کنم تا بتوانم توی راه بنشینم؟»...



#کتاب
#کودک
#اژدودو_و_دو_داستان_دیگر
#کلر_ژوبرت
#کتاب_داستان
دیدگاه ها (۰)

با...با...باشه

هزار بوسه پرپری

صحیفه آفتاب

سربلند

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط